آهود، آحود

00:51

شمال بود و عاشورا 
عرق بود و شام، اکبر جوجه از دیوار تا دیوار
درخت و درخت و درخت و درخت
در رفت یا امد
بالا آورد از پنجره، نیمه شب
یادم نیست دیگر یا بهتر

شمال بود و عاشورا
عرق حاضر، به دنبال غذایی ساده و مزه
و “تا پیدات میشه خورشید آسه میره
از ترسش ماه شب از راسته میره”
یه کمی هم مست
می گفت با دقت
بیشتر یادم نیست، اما
که “از تو بعده ها مد شد کرشمه”

شمال بود و عاشورا صبح
عرق جویان، دوستان قدیمی
یادهاشون یاد باد
صداهاشان و نگاهاشان و حرفاشان و دنیامان
یادم خواهد رفت می دانم