آهود، آحود

05:56

می خواستم در کنارت باشم،
ساده و مهربان
و برایت از مورچه ای بگویم
که فرزندانش را یکی یکی
با عشق
می آفرید

می خواستم در کنارت باشم
خلوت و در سکوت
وبرایت از چشمان زیبایت
جزء به جزء
غزل بسرایم
می خواستم در کنارت باشم
مست و از خود بی خود
و برایت از شیرینی لبانت
ذره ذره
سکوت برقرار کنم

دوست داشتن تو،
در جستجویت بودن،
آرزوی در آغوش کشیدن تو،
و لذت هم صحبتی ات...
برای تو
روزمره است، شاید.

و من
که دیوانه ایی بیش نیستم
که چون من بسیار دیده ای
[در هر کوی و برزن
ساده اندیشانه گمان برده ام
که تعلقی داردم
خاطرت!
[چه کوته بکر و سهل انگار!


7 آبان
اهواز - هتل فجر

03:03

فصلی که عشق من بود، رفت.
هر چی که عشق من بود، رفت.
هر کی که عشق من بود، رفت.
عشق، خودشم رفت.
من... من، هیچی برای عشق ورزیدن ندارم.
من، هیچی ندارم.
حتی "من" هم ندارم.

سه شنبه، اول زمستون