آهود، آحود

13:34

درد چون تسبیح بود
از فراز سینه ام
تا لای پایم
نشسته بر کلافی سرخ

13:33

پرستو رفت.
ماهی لغزید.
برگ ها ریختند.
نیمه شد پاییز.
من،
بی تو اما،
با صدایت در گوش،
میخوابم:
تنها
تنها

13:32

از این خاک
رمیده گله ایی گذشته است
و لرزش عبورشان
و جای سم های پهن و باد نفس هایشان
بر این خاک
بی حاصل
بی رمق
سیاه
کرم های پست را
لهیده و ممزوج کرده است

13:30

در بهاری که گرگ و میش غروب
به شکوفه اشک
دل باخته بود
بی چتر
ستاره های نورسیده سینه های تورا
مزه مزه می کردم

13:29

یک مشت دختر
یک
مشت
رنگ

13:29

پاسخ هر پرسش تو
در شب اول
حکایت های گرمی از زنانی هست
که شبهایی
به آغوش هوس آلودشان
آرام غلطیدم.
-
بگذار تا برای هر پرسش تو
بیشماران پرسشت
پاسخی دیگر بیابم

13:28

جان به تاری بسته، اندامش بهم ریخته، ماوج شده هر صورت و فکر و تلاشی که نموده از ازل
این جان ما هم قصه ایی دارد عجب

13:23

اشک بریز
بر گور من
[دارم می کنمش]
بیا
با من اشک بریز
به گور من

13:17

همچون دو گرگ
در حریم هم
به سکوت سوز باد

این سه بیت خواب دیده شده اند

13:14

سیگار
به کاسه زرد
و ادار
چششسسس
و خون سرخ
عطری ممزوج
طعم زندگی

13:13

سکوت خیس باران فرورفته در درونم
و نفسی هم که فرو رفته
سیاه
چاله ایی
سیاه
همه را بلعیده است
تنها سایه ایی شبانه به جا مانده
تیرکی بر شکاف دیوار
شکافی مکنده

15:08

سیه فام است
باران است
رعدی هست هم
لیک برقی از پی اش هم نه
آب
سیلاب
راه بند است
سنگ است
پای
خواب آلود
خسته
خیس
خاموش است.

15:06

همیشه میپرسم از راننده ها که مسیر بعدی شما کجاست وقتی از ماشین پیاده می شم. وقتی مقصد دیگری ندارم. کنجکاوم که بدونم بعد به کجا میرند. شاید وسوسه شدم که برم. شاید مشکل بی مقصدی ام حل شد. کجا میروی؟

13:07

The day we stop looking Charlie, the day we die.

Scent of a Woman

12:23

هجده
نوزده
بیست
بیست و یک
بیست و دو
بیست و سه
بیست و جهار
بیست و پنج
سیگار
روشن کنم برات؟
بارونه
کبریتم نم کشیده
نم کشیده
من کشیده
سیگار
هفت نخ
هشت خط
تا
بیست و شش

12:22

و زنک به زیر ملحفه خود
آرام
ز حسرت گرما
نرم
عرق کرده
میجنبید

12:21

"این گرگ آشناست
بگذار کمی هم
او بدرد"
کاش آرامم در گوش من
زمزمه میکرد.

12:20

چقدر خوب است
مردی
از دردش
بلند بلند بتواند
و درمانش دات کام
با زنی
بگوید

11:15

جمله امروز من این بود:
چقدر بارون به مردم این شهر نمی آد.
چقدر بارون به تو می آد.

11:13

نوا آشناست
نوا
چشمان توست
به شب تاریک

11:08

کاش می دانستم
نفس ها
اشکها
چگونه
پایان
آغاز
می گیرند.

14:17


و سکوت را
سرد و سوزناک
بر حنجره توکا
حفره ایی سیاه.
و تیغه ایی
به شکاف لاله.
نخوت پرواز
در نجوای شبانه زنجره
یا چراغ زنبوری [صدا همان بود...
در سینه ی تپنده-گریخته.
خاک
پوشی از مروارید های سپید
با دانه های سیاه
از حدقه های خالی سرخ
به زیر سم.
بس است، واژه را
شب.