آهود، آحود

01:32

کاش این گجشکک خسته حریف گربه ایی می بود
که هر شب تا سحر
صد بار
می بلعیدش
کاش بر هر درخت خیس بارانی
لانه ایی می بود تا آرام آرام
گربه های لخت دندان گرد
به تاراج می برد
شرف ها و نشان های بلند آرمانی را
ز گه آکنده می کرد

01:16

من زیر این باران گرم
امروز می میرم
نیز میدانم این گربه خاموش
که آرام در زیر این ابر خیس فرسوده
به سویم می خزد
بر هر پرم چنگ می اندازد
من امروز
در زیر این باران گرم
می میرم

13:37

...کنون من مانده ام،
مشتی خزعبل
وآتشی بی شعله و خاموش...

13:35

نفسهای عمیق و دردناک زن زیبای همسایه
میان شب
نوایی بسیار شیرین است

13:30

باور کن
در آغوش تو من هرگز
نخواهم خفت
----------------------
ولی فردا و فرداها
کنار دخترک هایی
که بیزارم از ایشان
بسیار خواهم خفت

13:29

کسی امروز آیا خندید؟
یا همه ابری و گیج و خیس بودند

13:25

جای آن دخترک آبی پوش
باز در گوشه این پارک
بسی خالی بود

13:29

در راستای برنامه امروز..... قراره دیگه اینجا هم نیای.... یادت که هست ؟

13:25

کاش میشد قلب را هم
روح را هم
آندوسکپی کرد و همه آثار او را یافت
کاش می شد زخم او را هم
با دوا یا قرص
درمان کرد

13:23

او رفت
من گیج
او منگ تر

13:20

و در گوشم تو آرام آرم
خواندی
دوستت دارم
و من آرام آرام
می مردم

13:17

خدایا واژه دانم بشکسته ست
پیله ام سوراخ است
زندگی جایی نیست
آرزوی بخت خشکیده ست
خورشید می تابد می سوزاند کور می سازد
لیک
این آسمان تیره ست

15:50

آه ای «نیست» !
رهایی بهر من نیست ؟
زنجیر ها و بند های زجرت؛ «نیست»!
کارم ساخت
بارم بست
قلبم را هم بشکست
دست از سرم بردار


15:48

لرزش صدایت آندم که راندیم
و ترانه خیس نفس هایت
در بین هر دو کلام
نهایت تلاشت بود
برای ماندنم

15:45

روی لبهای تو رنگ
هر رنگ
زیباست؛
خاص وقتی که به لبهای من از طعم لبانت
رنگی
هر رنگی
انعام کنی.

15:43

آندم
که از رژ لبهایت فارغ می شوم
تازه
طعم خوش آنهاست
که آغاز می شود

12:00

امروز هیچ فرقی بین دکترها و مغنی ها نبود...

11:40

تنها بودم
دختره گفت: شلوارتو در بیار! حوله رو بپیچ دورت بخواب تو تخت
با ترس گفتم باشه ....
بعد یهو یه زنه اومد، یه زن ترسناک
گفت شورتتو بکش تا زانوت پایین...
بازم گفتم باشه ....
یکیشون یه آمپول بهم زد ...
دیگه هیچی نفهمیدم... هیچی ...

23:54

خرمالو بی صدا میرفت
داد زدم محل نذاشت
تابلو شدم نیگاه نکرد
خرمالو جون، کجا میری؟
میخوام می خوام بگیرمت
گاز بزنم بخورمت
خرمالو جون خودت بیا
خرمالو بی صدا میرفت

14:50

در سوزان باد
آرمیدم
چشم بسته در آرزوی آغوش تو
می اندشیدم
"نمی توانم..."

14:39

یه تنها نقطه ایی که می توانستم (می توانستم ) چشم بدوزم نوک کفش هایم بود.

14:26

شبحی بود آیا
یا خیالی و سراب
کز پسم می آمد
نرم و آرام ولی
هر چه میرفت
حضور سردش
سایه ایی تاریکتر
بر تنم می افکند.
خوب می دانم
این ملاقات من و تو مردک
آخرین دیدار است.

14:21

گویی هر گام را با قلبم بر می دارم
در هر گام
صدا می کرد
آخ

12:14

میخواهم اینجا بمانم
شما بروید
من اینجا با این سخره های تند
حس شیرین همزاد پنداری دارم

12:02

قلبم درد می کند... باز از وجودم می رفت ... مرگ نزدیک است... بویش را احساس می کنم ... بوی تند خون را و مرگ را ... قلبم درد می کند... درون بدنم همه چیز بهم می پیچد ... نمی توانم... ضعف دارم ... روی تخت افتاده ام و دارم می میرم ... درد می کند ...نباید بروم ... تا آن ارتفاع نباید بروم...

05:37

دل بردی از من به یغما ای ترک غارتگر من
دیدی چه آوردی ای دوست از دست دل بر سر من

04:56

03:48

در هجوم روز
که گاه نگاه و یا هوس نفس
ز یاد میگریزد
شاید
خیال توست که در ناخود آگاه
به پیشم میبرد

در افول جان و روان
که جاذبه های دنیوی
کم رنگ می شود
عطر توست که بدن را
به یاد می آورد

03:47

چرا بالشتم بوی تورو میده؟

03:43

قرار ظالمانه و قول عبثی بود، وعده ندیدن تو و عهد نشنیدن تو ولی

احساس میکنم
آرام
هنوز در پشت میزت
روی صندلی
نشسته ایی
و پایای لختت
بر سرمای سنگ یخ بسته است
و اندامت ز خشکی سکون
بسیار خسته است

00:40

وقتی گفتی همه موارد... وقتی همه منو شامل شدی .. فقط احساس میکردم گوشام داره آتیش میگیره... فقط احساس کردم نفسم در نمی آد... فقط می خواستم دیگه نشنوم... فقط می خواستم باور نکنم ...

09:31

طبیعت زیباست
مخصوصا وقتی
نیمی از دید مرا، نیم رخ ماه تو
پوشانیده

09:25

تو چنان دریایی بودی
آکنده ز مهر
که همیشه میخواستم
عصرها
به کنارت بنشینم
و در ساحل آرامت
پاهایم را
خیس کنم

میخواستم
بر روی خیس ماسه ها دراز کشم
و چشم بسته
به صدای لغزیدنت بروی ماسه ها
گوش کنم
وقتی که آرام آرام
هر ذره ماسه را در آغوش محبت
غرق می کردی

09:22

وقتی دست از نوازشت برداشتم
احساس کردم
پروانه ایی
در گوشم است.
نه
نه انگار، تو بودی که پلک می زدی

06:54

آرمین گفت: این یه سکه است 500 روشو میخوای یا پشتشو...
گفتم: هیچ کدوم، می دونی چرا؟
پرسید: چرا؟
گفتم: من هر کدومو بخوام اونورش می آد...
گفت: بگو...
گفتم: پشت 500
تا حوصه داشت انداخت... همش 500 اومد...
آخرش سکه پرت شد یه گوشه ایی که دستش بهش نمیرسید در حالی که 500 رو فریاد میزد

همیشه هینطور بوده...
تو که منو میشناسی که می دونی ...
هیچ وقت به هر چی خواستم نرسیدم...
هیچ گاه ... هیچ هیچ ...

06:44

احسان = انسان حمال ساده لوح احمق نفهم

هل جزا الاحسان الا الاحسان ؟

04:32

I just feel like drowning...
And I just feel like dieing...

07:23

وووووووووووی چه شبح ترسناکی [ به سبک کارتونش بخونین ]

http://antimonafegh.mihanblog.com/?ArticleId=1

05:55

اشک می ریخت
از بغض صد ساله
و من بی مکث
اشکهایش را با لبانم
از گونه هایش
آرام
می زدودم

05:42

درختم خشک شده
بی حاصل
بی بار
بی ثمر
بی هیچ
و سراسر پوچ

خاکم شوره زار
که سکنای کفتارانم

تابوتی ام خالی
که احساسی یا روحی یا جسمی
هیچ نیست

05:39

"خسته خواهی شد روزی
خواهی رفت،
دل خواهی برید"
آرام نجوا می کرد
راست می گفت...
"لیک دوستت دارم
ای سراسر همه کذب،
ای فریبای دروغ"
سر به زیر افکندم

00:38

می دونم دیگه دوسم نداری
می دونم آرزوت از سر باز کردن منه
می دونم دیگه نمی خوای منو ببینی
می دونم آرزوت گم و گور شدن منه
می دونم...


بگو که دروغه ..... بگو !!!!

00:35

در این ستور به جستجوی خود می آیی ؟
چیزی جز "من" اینجا نیست.
جز "من" اینجا نیست.
"من" اینجا نیست.
اینجا نیست.
نیست.
.

00:30

زنک
سر به آسمان
سیگاری به دست
در پارک خشکیده بود
شاید که روحش
به آغوش مرد مرگ رفته بود

23:22

صدا و سیما، شبکه 2 یا 4، از این برنامه های شبانه و نیمه شبانه:

: شما که نقاشین، به ادبیات هم آشنایین؟
- راستش کمکی.
: مثلا مثل سهراب؟
- سهراب خیلی بزرگ بود، وقتی من اول بار یکی از تابلوهای ایشون رو دیدم، واقعا (کمی مکث) مبهوت شدم.
( مجری سرش رو تکون می داد و ناچ ناچ ناچ ناچ می کرد ! )
: شما هم شعر میگین؟
- (با حجب) نه... البته برای آمادگی ذهن به هر حال یه ورزش هایی لازمه.
: یعنی واقعا ورزش می کنین ؟ شما به چه ورزشی علاقمندین؟

طاقت هم چیز خوبیه! خاموش کردم

23:08

صبح به خیر، هفت صبحه! از خواب پریدم، گوشیم خاموش بود. اس.ام.اس هاتو خوندم. از خودم بدم میاد. سرم درد میکنه. حالم بد تر از دیروزه. مردن حتمیه. نزدیکتر. دیگه بوی تعفن میدم. دوستت دارم. ازم بدت بیاد لطفا.

05:05

لاکی جونم
لاکی جونم
واکن در رو،
ببین که مهمون اومده
بیا بیرون
بیا بریم دور بزنیم
ماست بخریم

لاکی جونم
لاکی جونم
خودم خودم مراقبم
تو بغلم
محکم و سفت
خودم
خودم مواظبم

میریم خرید
دور میزنیم
می خندیم و داد می زنیم

همه جی تو کول می کنم
دستامو میزبون میکنم

لاکی جونم
میریم با هم
خندون و شاد
از غم آزاد
پچ پچ و نجوا می می کیم
همه رو دعوا می کنیم
سر روی شونم میزاری
نگاتو ور نمی داری

لاکی جونم
واکن درو
ببین که مهمون اومده
مهمون مجنون اومده

02:10

وقتی می خندی
احساس می کنم شانزده سالمه
احساس می کنم هفده سالته
احساس می کنم
ده یازده سال پیشه

01:52

به من اینارو نگو
داغون می شم
حتی اگه اون کارو دوسش نداری
و میکنی
به من
نگو

01:50

صدای لبخندت
برام
مثل یه بادیه که روی موجهای ساحل شب سواره
صدای شادیت
به هر قیمتی که باشه
حتی فنای من
برام شب های سرد و پر ستاره "ور" رو تداعی می کنه

01:45

وقتی 5 بخوابی، 8 بیدار شی، یعنی یه مرگته!
وقتی 10:30 زنگ بزنی، 12 به زور خداحافظی کنی، یعنی یه مرگته!
وقتی تو خواب عصر، بیدار باشی منتظر یه اس.ام.اس، یعنی یه مرگته!
وقتی دلت بخواد اس.ام.اس بزنی، ولی بترسی اس.ام.اس بزنی، یعنی یه مرگته!
وقتی صداشو بشنوی که شاده، دیوونه بشی، یعنی یه مرگته!
وقتی بهت بگه برو بخواب، ولی بشینی اینارو بنویسی، یعنی یه مرگته!
وقتی دل نداری، دلت تنگ بشه، یعنی یه مرگته!
وقتی یه مرگته، برو بمیر! اینقدر فلسفه نباف!

19:02

آنکه بیشتر دشمن می داردت
باز
باز
باز هم می آزاردت

18:52

آنکه بیشتر دوست می داردت
بیشتر
بیشتر
بیشتر می آزاردت

18:50

سر درد

یک نفر اون ضامن رو کمی بیشتر
تا ته
بفشارد
این انفجار های کوچک و نیمه کاره
مرا کشت

18:46

کنار خیابان نشسته ام
تکیه به دیوار
پاهایم دراز
دست هایم از آن درازتر
آن طرف تر
پسری – کولی زاده
ده دوازده سال بیش هم ندارد
آرام، مقطع می نوازد
دخترک هایی
کز او کم سن ترند
با نوایش شاد می رقصند

18:45

کاش یه تیکه چمن اینجا بود که من توش دراز می کشیدم.
کاش سرمو میذاشتم روی پاهات و چشامو می بستم.

18:44

یه آقایی وسط خیابون بهم سنگک داد
سنگک دوست داشتی نه؟

18:43

علی؟ علی؟ میشه منم بگم که رتیلم ؟ هر وقت که اومدم بیرون خطرناک شدم. هر وقت اومدم نیش زدم. همه چی گه شد. میشه ؟

18:42

گفتم که " خوب باش باهاش"
صدام خیس اشک بود

18:37

چگونه به مستی ز یاد خواهمت برد
که اوج مستی ام
انتهای مستی ام
تویی

00:59

یه چیز جدید در باره خودم کشف کردم:
"من نصفه بالای هر چیزیو خیلی دوست دارم"
نمونه:
- من بیشتر از نصف لیوان چایی که برام ریخته باشنو نمی خورم حالا هر چقدر می خواد باشه
- من نصفه بالایی دخترا رو بیشتر دوس دارم
- من نصف همه مقاله ها و کتابامو می خونم (متاسفانه)
- من بیشتر از نصف این مطلبو نمینویسم

00:53

چقدر ته کفشت قشنگه!

00:52

امروز داشتم به این فکر می کردم:
چرا من تورو دوست دارم ؟

00:49

هر بار که نگاهم
با نگاهت تلاقی کرد
هر دو با چهره ایی
که با غصه آراسته
به پایین خیره می شویم

00:35

آنقدر دوست می دارم آرام
بی صدا
بی صدای بی صدا
بدون آنکه حتی صدای دمهایم
یا صدای بازدمشان
درآید
صدایت را گوش فرا دهم
شرم می کنم
سر برآورم
و چشمانت را
[آنکه از مهر آکنده است
تماشا کنم

04:26

1. کثافت چیزیه که کثیف میکنه.
2. یه چیز که خیلی کثیف بشه، میشه کثافت؟
3. من کثیفم یا کثافت ؟

00:54

من ساده اندیش احمق کوته فکر
بی نوای عاشق پیشه خر
شاعر مسلک کثیف،
دل رحم الاق
دوست می دارم تورا ای ابر بزرگ رحمت دیدار

00:42

ای زیبایی زییاترین ها
ای آرایش بخش دیده ها
دوستت دارم
بسیار بسیار
"فراسوی تنت"
دیده از تو بر نمیتوان داشتم
اشک گریه ات نمیتوانم نشد

08:18

امروز تماشایت می کردم
با نگاه هایی از پایین
فرودست، هم مست
چیزی، هیچ چیزی تا کنون
زیبا تر از چین و چروک پشت آن مانتوی ساده
که بی صدا و عاشقانه
تو را در بر گرفته
نیست

02:58

دیوانگی در ذات است
حتی اگر من دیوانه تو باشم

01:01

تو نمی توانی دوست داشته باشی مرا
آنگونه که می خواهم
من نمی باید دوست داشته باشم تو را
آنگونه که می خواهی
و این فصلی ست برای من و تو
که در کنار همیم
و این "زجری مضاعف" ست
"این چنین زیستن"
منی که گفته بودم دوست دارم چنین باشم گرم و زنده
و چنین بنمایم سرد و مرده
و یافتی
دریافتی
ضعفم را و به رخم کشیدی
و خندیدیم و کمی یک بار رقصیدیم
نمیخواهم
نمی توانم
از دست بدهمت
نمی خواهم
نمی توانم
به دست بیاورمت