آهود، آحود

13:09

به رسم و عادت هر سال در اين عمر حقير، روز چهاردهم فروردين را جشن مي گيرم و آن را آغازي براي سال خود مي دانم چرا که در اين روز از عادتي بد، هوسي ناثواب، فکري ناشايست يا کرداري نادرست دست مي شويم و سعي بر آن مي کنم که تا انتهاي سال چنان نکنم تا شايد آن، از سرم باز گشته و خودتر(!) شوم.
اما امسال، سال غريبي است. اولين سالي است که پس از سالها به مکتبي نمي روم: احساس بسيار بدي دارم. سالهاي متمادي تحصيل کرده ام و به آن افتخار کرده و عشق ورزيده ام؛ اما کنون چه؟ امسال حتي بعد تعطيلات به شغلي هم نمي روم [تا اين تيم حاضر شود!]. خدايا! کمکم کن چنان که اين سالها يارم بودي. خود بهتر مي داني که جز تو پناهي ندارم و اگر اين ثمره نوين علم نبود، سخنم را جز ما از برگه هاي پراکنده ام نمي خواند. اما انگار امسال تو هم گونه اي دگر با مني. مي داني که اين سال با خوشي نيامد و آغازي هزار بلا داشت. مرا به خير رهنمون ساز و دلم را و ذهنم را چنان کن که نيک مي داني. دوستان را و دشمنان را شاد و سرافراز و پايدار و عالي مقام و هشيار و پيروز و سلامت و هر چه نکوترست، آن کن.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home