آهود، آحود

15:15

شب،سکوت و کوير ...

شب* مرا گفت که چرا نمي نويسم. گفتمش که چون بنويسم* که سکوت بهتر است براي شب. شب را سخت تنگ بيامد و سخن او در نهاد بنشست و گشاده رهيده شد و سکوت بريده. چونش را نمي دانم که قصه اي جز خودنامه ام به حال نمي بينم و سفره سعادتي به کام نمي يابم و چنانم که ماهي است بر ريز امواج آبي در بن چاهي کويري که هراس ابر مي لرزاندش...
ليکن چنان که ديده ام، دانسته ام که به هر قيل و حال دل نتوان بستن و گفته هاي کسان در شبان چو روز شود به ياد نماند و اقوال چو باد است بي هَمّ و جهد که گرما را و سرما را جابجا مي کند. شايد که امشب را نيز فراموشي دچار شود و خاموشي و ناخاموشي اين من کمال طلب نه اثري کند و نه طلبي جانانه برانگيزد که سکوت و زمان علاج است از بهر آناني که حضور در مخاطرات مي لرزاندشان. چرا که اميد مزدايي را واهي به آن دو مي فروشند و آرزوي رهايي، ناگفته، بر لبانشان مي خشکد.

پانوشت ها:
* "شب" فيد است يا نهاد.
* اين جمله را علاوه بر حالت خبري با "چون" به معناي "همگامي که"؛ به سوالي هم مي توانيد بخوانيد و "که" همان است که "زيرا که".

0 Comments:

Post a Comment

<< Home