آهود، آحود

14:46

داستان پنجم: upgrade

کامل شد، سالها وقت برده بود؛ با اين حال نمي دانست به چه نامي صدايش کند! نسخه هاي اوليه اش را "ادي" مي ناميد؛ چرا؟ خود نيز نمي دانست. اما به هر حال، ادي جديد حاضر بود؛ سخت افزارش همچنان ساده بود، خيلي ساده. اما؛ اما نرم افزارش اينگونه نبود، بسيار پيشرفت کرده بود. در نسخه اولش تنها قادر بود احساسات ساده اي در قبال اتفاقات ساده تر ابراز کند. چند سالي پيشتر ادعا کرده بود که "ادي مي تواند دوست داشته باشد" ولي عرضه آن با شکستي عظيم مواجه شد. او واقعا مي توانست! اين را همه تست ها، همه traceها، همه و همه نشان مي داد. اما مشکلي وجود داشت. اينبار او را با پيچيدگي بيشتري طراحي کرده بود؛ پيچيدگي بيشتري در مکانيزم هاي دوست داشتن و دوست نداشتن ايجاد نشده بود. Base همان ورژن قبلي بود و تغييرات اين واحد بسيار کم. چرا که طراحي [قبلي] آن بسيار دقيق و کارا بود. پس مشکل چه بود؟ مساله از واحد ارايه عکس العمل ها سرچشمه مي گرفت. البته همان واحد بسيار ساده هم سالها وقتش را تلف کرده بود و نتيجه همان بود که خود دوست مي داشت. اما گويي عامه آن را نمي پسنديد! ادي سابق را آنگونه ساخته بود که خود بود. همانقدر معصوم و پاک؛ بي دل، دلباخته؛ و يا آنطور که نقدش کرده بودند "احمقي که بلد نيست عشقش را نشان دهد". اينبار چه کرده بود؟ ساده! ساعتها به تماشاي عشق هاي خنده دار نسل بعد از خود نشسته بود. بجاي فيلم هاي کلاسيک به سينماهاي مدرن رفته بود. بايد عوض مي شد تا آنچه پديد مي آورد obsolete نباشد! تا زاده او آنگونه باشد که نوينيان دوست مي دارند. پس خود نيز تغيير کرد تا اينبار اين واحد بهبود بيابد؛ حال ديگر ادي مي توانست آناني که مي خواهد، دوست داشته باشد و عاشقشان شود. اما خود او چنان در خود احساس شکستگي و تغيير مي کرد که حتي ديگر نمي توانست ادي را ( آنکه سالهاي زيادي صرفش کرده بود و زجرهاي بسياري را برايش به حان خريده بود) دوست داشته باشد.
با خود زمزمه مي کرد "تو هم با من نبودي / مثل من با من / و حتي مثل تن با من / تو هم با من نبودي / آنکه مي پنداشتم بايد هوا باشد ... "

0 Comments:

Post a Comment

<< Home