آهود، آحود

08:37

ساعتي بيکارم؛ يعني خود را بيکار کرده ام. فرصتي در ميان تلاتم خستگي آور مشغله هاي کاري که تو را ببينم. از اين جايي که من هستم تا جايي که شايد تو باشي ساعتي و کمي بيشتر فاسله نيست: راه مي افتم. راه طولاني است و در راه افرادي زياد در عبور. همه را مي بينم، تماشا مي کنم، با دقت، همانطور که تو را تماشا مي کنم [شايد تقريبا همانطور] تا شايد آنچه به ديدنش مي آيم را زودتر ببينم. تا شايد راه مانغي شود براي آمدن؛ شايد که گمراه شوم. دريغ که آنچه مي بينم به جلوه تو مي افزايد و مي آيم. و مي بينمت... چه کنم که براي بازگست نه دل دارم، نه زمان: ساعتي ديگر از کار به راه رفت.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home