آهود، آحود

سه شنبه، 9 خرداد 1385

05:50

معشوقه را
شقه شقه
خون آلود
گرم، زنده
بلعيد بايد

براي sasa-alireza

05:49

درختانِ طراوت
ميان شماهايم
در لايلايِ برگها
چون بادي ظريف
نمي بينينم
نمي شناسي ام
هستم
بر پوست هميشه تان

اخطار ميكنم
مرا از ياد نمي توانيد برد
چرا كه من خود يادم
بادَم

05:47

اينكه آدم خوش خودشو care كنه مثل اين ميمونه كه تنهايي جلق بزنه.

05:44

بايد يك سرور
Sql server 2005
نصب كنم.
فلسفه هايم دارد زياد مي شود

پنج شنبه، 4 خرداد 1385

06:35

نوشتم
"baroon miad" و
سِند کردم برایت
با اینکه می دانم که خاموشی
ولیکن دوست داری
که
[گفته بودی پیشتر]
باران بیاید
خیس باشی

سه شنبه، 2 خرداد 1385

12:16

با شعر هایم
من تورا میشورم
رنگ آرایشهای سرخت را و
خیس خواهی شد
رنگ خواهی یافت
سرخ تر از دیروز
در نفس های تو گرمایی هست
نام من نیز هنوز



01:32

آخِرين ديدار ما را هم سلامت
من كسي را مي فرستم
بوسه هايم را براي تو بيارد
تو كسي را
در ميان بازوانت
تا بگيرد

دوشنبه، 1 خرداد 1385

06:23

ميخواستم سي جمله باشد ولي كافيست بگويم كه من به معناي واقع كلمه بسيار موقتي هستم. همين! از اين وضع خوشحال و خسته ام.

یکشنبه، 31 اردیبهشت 1385

05:40

صبح ِ ساعت هفت
يك جوانك
با موتورگازي و
سرعتي سرسام آور
كوفت خودرا
به مابقي هاي بشر
درحالي كه ديشب
يك جوان ديگري
تا صبح ميماليد آنجايش را
به آنجاي دختري تازه بالغ
شايد در همان موقع كه آب فاضلاب خانه ما
خانه را برداشت
برادر رفت
زنگ اول ساعت هفت صبح امروز
مي گفتند امتحان دارد

چهار شنبه، 27 اردیبهشت 1385

03:30

دفترم در دست
با صفحه هايي پاك و خالي
چون يك شمشير از Hattori Hanzō
نرم
هوا را ميشكافد
شمشيرم را در دلت
مي پاشد از تو، تو
نرم

چهار شنبه، 20 اردیبهشت 1385

06:25

پسرك سيه چرده ايي حدود بيست ساله ايي كنار من ايستاده بود جلوي باجه روزنامه فروشي پرسيد چي نوشته؟خواندم : زندي و كعبي در پرسپوليس. گفت:جالبه.

دوشنبه، 18 اردیبهشت 1385

13:58

کفش
جوراب
بند
کوتاه
لبخند و کتابی
چند

شنبه، 16 اردیبهشت 1385

03:44

قصه هاتان را با شما
هر روز میخندم (می دردم)
آوازهایتان را با صدایی گرم میخوانم (می نالم)
و حتی خاطره هاتان
روز روز و ذره ذره خوب میدانم
(در جریان دردم)
I'm not half the man I used to be

سه شنبه، 12 اردیبهشت 1385

01:39

سه چهار پنج الف ب پ ر ز ژ يك دو سه ؟