آهود، آحود

09:10

من هیچ نمیدانم در سکوت باید مرد من خسته ام از خویش یا تو نمیدانم که آیا میتوان تازه شد در برگ دریاب سیب ها شاید که می افتند من به بالا میروم سنگ هم خوابیده ست من جایی ندارم پیله ام پوسیده شد حالی ندارم بهداشت هم خوب است گرچه با من گوشه ایی نمی آرامد و من بی گناه مجرم به ترک ام لحظه هایی که سراسر دست تا پا و مغزی که ندارم مشغولند باز من در دلم خالی است هیچ چیزی که حتی هیچ باشد نیست میخواهم بخوابم اندکی هم بیش شاید صدای خورپفم باشد ولی باید ببخشیدم مجالی نیست خیالی نیست باشد هرچه میگویید دست از سرم بردارید من نفس تنگم و دلتنگم شوخ نه لیک شنگم بیا شاید تفرجگاه کوتاهی همین و بس نمیخواهی بهتر

3 Comments:

  • : )

    By Blogger 4040e, at 8/21/2006 1:57 AM  

  • khasteie,khasteam...
    elame jorm nashde hanooz.
    bishtar shayad maghz dari ta del...
    farda baraye khabidan forsate khobie.
    tanha mikhabi va khorkhoret hich kas vahich chiz ro azar nemide.
    khiali nist mesle haishe
    to ham nafas tang shodi??
    in hamino bas nemikhahi behtar male 5 e sobhe na 5 e asr...

    By Anonymous Anonymous, at 8/21/2006 4:30 AM  

  • hey jack...
    Manam bazi ...

    By Anonymous Anonymous, at 8/22/2006 2:23 AM  

Post a Comment

<< Home