01:22
مدحم میخواند
هرشب
تکراری و دیگر
این اواخر
من خودم هم می توانستم از حفظ
کلمه هایش را بگویم
مدحم می خواند و من
آرام دل بر نوای ساز پیری بسته بودم
که تهش پرسید
"خوب است؟"
"مستجابش کرد باید؟"
خشن پرسیدم از جبرییل و باز او
بی آنکه تحویلم بگیرد...
پس چنان چون قبل
خاموش ماندم
قطعه سیزدهم
امیلی
هرشب
تکراری و دیگر
این اواخر
من خودم هم می توانستم از حفظ
کلمه هایش را بگویم
مدحم می خواند و من
آرام دل بر نوای ساز پیری بسته بودم
که تهش پرسید
"خوب است؟"
"مستجابش کرد باید؟"
خشن پرسیدم از جبرییل و باز او
بی آنکه تحویلم بگیرد...
پس چنان چون قبل
خاموش ماندم
قطعه سیزدهم
امیلی
5 Comments:
منتظر می مانم
و پیر می شم
و سپس فراموش
By Maryam, at 9/07/2006 5:51 AM
خاموشی گوارایت...آخرش همین خاموش ست که برایمان می ماند حالا ببین...
By Anonymous, at 9/09/2006 2:30 AM
khamosh mandi...
By Anonymous, at 9/10/2006 3:48 AM
من کس خاصی نیستم جناب آهود خان
چرا فکر می کنی من دلــم میخواد توی چشم باشم و همه من رو ببینن؟... خیلی سطحی قضاوت کردی...اگه دوست ندارید که راجع به نوشته هاتون تو کامنتها حسم رو بنویسم من به نظر شما احترام میذارم و همین کار میکنم... هر چند مفهوم حرفاتون و این عصبی شدنتون رو نمی فهمم پس حتماً بهم بگید...ممنون
By Anonymous, at 9/10/2006 11:52 AM
هر جور راحتي...اما بدان و آگاه باش "آهود" بودن به اين سادگيها نيست...اميدوارم خودت رو فريب ندي...
By Anonymous, at 9/12/2006 12:04 AM
Post a Comment
<< Home