آهود، آحود

08:00

از قروه بود کردستان
نمی دانست قروه چیست
"کوهی بود شاید" می گفتم
جنگ که بود
میمردند برادرهامان
یادش بود
"کجال"
میگفت
دیگر فکر بابایش نیست
بیشتر میخواهد سینه هایش را بلیسد یک نفر
میگفتم بگو بیشتر از برادرهایی که میمردند
از دوست برادرش برایم گفت
که دیروز در سرمای قروه سخت جان میداد
در میان پاهای آتشینش
میگفت زنان قروه زیبایند
میگفت آیا که میخواهم که شب
در قروه پیشش باشم
کاش میشد
قروه مردان بزرگی داشت
من نمی آیم.

1 Comments:

Post a Comment

<< Home