آهود، آحود

03:08

رفتیم شمال، اتفاق هایی افتاده که خوش گذشته، که گفتم با کسی share ات نمی کنم، که دوست دارم، که دوسم داری، که خیلی نوازشت کردم، که خیلی بوسیدیَم، که از دماغمون در اومد، که مریض شدی، که عموجون رفت، که نیستم که مراقبت باشم، که باید ترکم کنی، که دلم تنگه، که دورم، که میام.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home