13:13
خواب دیدمت
خواب دیدمت
که آمدی
نشسته ای و از نمیدانمِ همیشگی پیک پیک جرعه میزنی
نشسته ای و از نمیدانمِ همیشگی پیک پیک جرعه میزنی
یکی دو ماه به صورتم زدی که بعد میروی
خواب دیدمت
که سایه های رقص و لزر چند ده درخت تازه سبز
به روی صورتِ نگاه عینکت
به ساز تازه ایی
واژه میزنند
خواب دیدمت که خسته ای و بار خستگی
خسته تر نمودتت
از آن نمیکنی و زآنچه میکنی
خواب دیدمت