آهود، آحود

پنج شنبه، 27 اسفند 1388

13:57

we were supposed to conquest the paradise
we are suurendering now

12:49

خود نوشته نه،
Comment های ملت رو میخونم
تو جاهایی که نمیدونم
تفریحم اینه

سه شنبه، 25 اسفند 1388

13:56

علی بود و
یک چاه و
کله ایی که اون فرو میکرد توش و
یک بند نق می زد
خدا پس کو؟
منم هستم ولی بی چاه
توالت هست اما
با word من راحت ترم
همدم ترم تو وقت دلتنگی و غمناکی
وقت غر

دوشنبه، 24 اسفند 1388

10:44

دوستش دارم
برا همه چیزهایی که یادم نیست
یا که میخندی اگه بگم
برا ساعت ساعتِ وقتی که از من میگرفتش
تا رفیقی رو ببینم
دوستش دارم
اون شهرو

سه شنبه، 11 اسفند 1388

09:52

خدایی گر هر از گاهی، میون بستن اجزای زنها موقع زایش
خدا یک تکه منطق هم ببنده اون وسط، بد نیست

دوشنبه، 10 اسفند 1388

17:11

ای سپیدی های زمانه
غمتان نباد که میانه، میدان جنگ نیست
بیایید و یغما کنید و بمانید
تسلیم بر زمانه ایم و شما
هجمه ی بیگناه آنید در میان تارهای سیاه
در انبوه موی ما