آهود، آحود

21:44

هر شعری قصه خودشو داره. قصه این یکی اینه:
چند وقت میشه که تو راه دانشگاه یا برگشت همش میخوندم
"می گوید آن رباب که" و یادم نمی اومد و سا یه چیزی تهش اضافه میکرد
میگوید آن رباب که مردم ز انتظار
دست و کنار و زخمه عثمانم آرزوست
من هم رباب عشقم و عشقم ربابی است
وآن لطف های زخمه رحمانم آرزوست
باقی این غزل را ای مطرب ظریف
زینسان همی شمار که زینسانم آرزوست
*شهرام ناظری، شعر و عرفان، ترانه ششم

1 Comments:

Post a Comment

<< Home