پنج شنبه، 6 مهر 1385
دوشنبه، 3 مهر 1385
08:46
دیروز
خانم
داشتم دنبال یک اره ماهی میکردم و
دستان شما را دیدم
یکهو
هوای شاعری دورم گرفت و
هر روز
... خانم ...
من براتان شعر گفتم
دیروز
خانم
داشتم دنبال یک اره ماهی میکردم و
دستان شما را دیدم
یکهو
هوای شاعری دورم گرفت و
هر روز
... خانم ...
من براتان شعر گفتم
یکشنبه، 26 شهریور 1385
شنبه، 25 شهریور 1385
چهار شنبه، 22 شهریور 1385
07:35
این روز ها دیگر
ایستاده می شاشم
به التماس که
گر نمیبردم
وجودم را بیاراید
ایستاده می شاشم
به التماس که
گر نمیبردم
وجودم را بیاراید
سه شنبه، 21 شهریور 1385
04:13
دست مرا بگیر
کمک کن
میخواهم
برهنه ات
کنم
کمک کن
میخواهم
برهنه ات
کنم
04:09
کلا
فرقی نمیکند
میمیریم
فرقی نمیکند
میمیریم
چهار شنبه، 15 شهریور 1385
01:22
مدحم میخواند
هرشب
تکراری و دیگر
این اواخر
من خودم هم می توانستم از حفظ
کلمه هایش را بگویم
مدحم می خواند و من
آرام دل بر نوای ساز پیری بسته بودم
که تهش پرسید
"خوب است؟"
"مستجابش کرد باید؟"
خشن پرسیدم از جبرییل و باز او
بی آنکه تحویلم بگیرد...
پس چنان چون قبل
خاموش ماندم
قطعه سیزدهم
امیلی
هرشب
تکراری و دیگر
این اواخر
من خودم هم می توانستم از حفظ
کلمه هایش را بگویم
مدحم می خواند و من
آرام دل بر نوای ساز پیری بسته بودم
که تهش پرسید
"خوب است؟"
"مستجابش کرد باید؟"
خشن پرسیدم از جبرییل و باز او
بی آنکه تحویلم بگیرد...
پس چنان چون قبل
خاموش ماندم
قطعه سیزدهم
امیلی
01:21
من چه میکنم
سوالی که می پرسد
.
جوابی که ندارم
سوالی که می پرسد
.
جوابی که ندارم
01:20
من سراغم نیست اینجا
عبث ماندی
عبث میگیری اش
من سراغم نیست
جایی
عبث ماندی
عبث میگیری اش
من سراغم نیست
جایی
سه شنبه، 14 شهریور 1385
04:31
می نویسم از تو
تا روزی که می آید
و تو ته میکشی
چون نوشتم از خدا و ته کشید و مرد
من ماندم
قصه ام کوتاه است
لختی نمی پاید.
تا روزی که می آید
و تو ته میکشی
چون نوشتم از خدا و ته کشید و مرد
من ماندم
قصه ام کوتاه است
لختی نمی پاید.
04:27
جایی که من
هیچ کس، خانم
می توانم
روبرویت من ...
بی صدا
کودکانه دست های ظریفت با نگاهم خیس؟
هیچ کس، خانم
می توانم
روبرویت من ...
بی صدا
کودکانه دست های ظریفت با نگاهم خیس؟
04:15
رضا
قاسم
حمید
اینها همه زنده ند
بیخود برای خود مرثیه دارید
من رضا را دیشب بود یا پی شب نمیدانم
ولی دیدم
نمی دانم
خواب ...
نه خوابی نبودم
زنده اند
این را
... شاید که ...
میدانم
قاسم
حمید
اینها همه زنده ند
بیخود برای خود مرثیه دارید
من رضا را دیشب بود یا پی شب نمیدانم
ولی دیدم
نمی دانم
خواب ...
نه خوابی نبودم
زنده اند
این را
... شاید که ...
میدانم
دوشنبه، 13 شهریور 1385
07:43
هیچکس
همچو من
بیزار نیست از من
زار نیست از هم
همچو من
بیزار نیست از من
زار نیست از هم
07:08
موج میاد حاجی
موج بد
بگو بچه ها توی خیمه ها بمونن
بگو موج میاد
[دلم ترکیده]
حاجی
موج بد
بگو بچه ها توی خیمه ها بمونن
بگو موج میاد
[دلم ترکیده]
حاجی
07:03
هیش...
.
.
هیشکس حتی نمی فهمد
.
.
هیشکس حتی نمی فهمد
یکشنبه، 12 شهریور 1385
01:13
در راستای این ور تا اون ور صد نفر بودند.
در راستای برعکس
از او اون ور
تا این ور
من بودم.
در راستای برعکس
از او اون ور
تا این ور
من بودم.